سلول شماره 17

 " دیواره های سلول از صدای جیغ آزیر می لرزید و چیزی نمانده بود پرده گوشم پاره شود. نمی توانستم از جایم جنب بخورم. کمرم از شوکر برقی تورال هنوز درد می کرد. باور نمی کردم یک روزی بیاید که تورال من را با شوکر شکنجه کند. درد وحشتناکی توی بدنم دور خورد. مانده بودم چطور توی تاریکی آزیر را ساکت کنم. نفهمیدم چطور دستم را بالا بردم و یک سیلی خواباندم توی گوشش. یکهو همه چیز آرام و ساکت شد. صدای سیلی توی سلول دور زد و یکباره جیغ جیغ هایش تمام شد. صدای کوفتی آزیر بالاخره قطع شد "

اگر بیرون از زمین و در یک سفینهٔ فضایی متولد شده باشید، دیدگاهتان نسبت به جهان چه طور خواهد بود؟

تا به حال به این فکر کرده‌اید؟

بدون تجربه و اطلاعی از زندگی اجتماعی، عادات انسان و البته بدون هیچ برخوردی با مقوله‌ای به نام دین!

یک دانشمند شرور 4 نوزاد را دزدیده و در سفینه ای حبس کرده است. آنها هرگز زمین و آدم‌های دیگر را ندیده‌اند و فکر می‌کنند تورال دانشمند پدرشان است؛ تا اینکه…